کد مطلب:129493
شنبه 1 فروردين 1394
آمار بازدید:42
باز هم خواب مرگ... میان قصر بنی مقاتل و نینوا
طبری به نقل از عقبة بن سمعان گوید: «در پایان شب، حسین فرمان به آبگیری داد... آنگاه فرمود كه بكوچیم و كوچیدیم... چون از قصر بنی مقاتل كوچیدیم و یك ساعت راه پیمودیم، حسین چرتی زد و آنگاه به خود آمد و می گفت: «انا لله و انا الیه راجعون و الحمدلله رب العالمین» حضرت دو یا سه بار این سخن را بر زبان آورد.
سپس فرزندش علی بن الحسین سوار بر اسب خویش آمد و گفت: انا لله و انا الیه راجعون و الحمدلله رب العالمین»، ای پدر، جانم به فدایت، چرا استرجاع می گویی؟
گفت: پسركم، چرتم گرفت، سواری بر اسب سوی من آمد و گفت: قوم روانند و مرگ ها نیز سویشان روان است! دانستم كه روح ما است و از مرگ ما خبر می دهد!
گفت: خداوند برایت بد نخواهد. آیا ما بر حق نیستیم؟
گفت: به آن كه بازگشت بندگان سوی او است سوگند، چرا!
گفت: در این صورت كه بر حق بمیریم باكی نداریم!
فرمود: «خداوند بهترین پاداشی كه به سبب نیكی فرزندی به پدر می دهد، به تو ببخشاید.» [1] .
[1] تاريخ الطبري، ج 3، ص 309؛ الارشاد ص 209؛ سير اعلام النبلاء، ج 3، ص 298؛ و ر. ك: مقاتل الطالبيين، ص 74؛ انساب الاشراف، ج 3، ص 384.